سخنانی جالب از حجت الاسلام سید احمد خمینی
بقیه در ادامه مطلب ...
جستاری بر زندگی نامه مرحوم حجت الاسلام سید احمد خمینی
«احمد» در 24 اسفند 1324 چشم به جهان گشود و پدر چنین نامی بر او نهاد. 49سال بعد، در 25 اسفند 1373 در حالی که مردم، او را «یادگار امام» لقب داده بودند، چشم از جهان فروبست. او برای کسی که چنین نامی را بر او نهاد، همواره با همان نام اولیه، بدون هر لقب و پسوندی و پیشوندی، احمد ماند. در نامه های خصوصی، واژه «عزیزم» به دنبال نامش می آمد، ولی شگفت آنکه در خطابهای رسمی، احمد فقط احمد بود. اگر چه ارادتمندانش به او لقبهائی دادند، اما لقبی که امام برای او برگزید، پرمعناترین بود. در خطابهای امام، احمد با هیچ واژه ای در نیامیخت ونامش، همچنان صاف وصمیمی ماند. مردم ما نیز این صمیمیت را آن گونه که باید و شاید، دریافتند و واژه یادگار نیز نشان داد که آنان زبان رمز را نیک می شناسند. سخن گزافی نیست این سخن که اگر احمد در پرحادثه ترین فصل تاریخ کشور ما جایگاهی والا یافت و «یادگار » لقب گرفت، بی تردید این همه را به سبب انتساب به امام کسب کرد که اگر امام نبود، یادگار نیز نبود، همچنان که بی خورشید، ماه را نوری و پرتوی نیست.
احمد را از روزنه ای دیگر نیز می توان دید. شخصیت چند وجهی او بی تردید آمیزه حیرت انگیزی از تضادهائی است که در پرتو امام، هماهنگی دلپذیری را در مقابل دیدگان تماشاگر خود کرده به عادتها و بیگانه با خرق عادتها می گشاید. او گاه همچون خدمتکاری، ساده ترین امور را انجام می دهد. گاه در نقش یک منشی، رابط امام و دیگران می شود. گاه مثل یک نگهبان از جان محبوبش مراقبت می کند. گاه در کسوت یک پرستار ظاهر می شود ودارو در دهان پدر می گذارد. گاه در نقش یک شاگرد تیزهوش در برابر استاد و مراد خویش می نشیند و او را بر سر ذوق می آورد. گاه سفیر پیامهای خصوصی است و گاه مشاوری است امین و آگاه. گاه همسخن و همدرد پدر است و گاه مریدی که چشم بر هم می نهد تا مبادا گزندی، خاطر مرادرش را مشوش سازد. نگاهش پیوسته نگران قامت بلندو پرواز رفیع اوست. از کلامش دلگرم می شود و جانش از جرعه های مهر او سیراب. از این سو در عالم خیال اگر امام را از تاریخ جهان بر داریم، احمد در انبوه انسانهائی که هر یک نقشی را ایفا می کردند،گم می شود و دیگر یادگار نخواهد بود و از آن سو اگر احمد را از امام بگیریم، این سئوال ناگزیر مطرح می شود که امام بی احمد چه می کرد؟ شاید ظریفان این گونه پاسخ دهند که خداوندی که امام خمینی را رهبر امت می کند، در نبود احمد، کسانی را می فرستاد تا بارهائی را که او یکتنه بر دوش کشید، بردارند. آنگاه آنان یادگارهای امام می شدند. همواره چنین بوده است که گاهی برخی از شخصیتها همه و هیچ می شوند. همه از آن روز که دستیار مراد خویشند و همه کاره اند و نمی شود که نباشند و گاه نقش آنان تا بدان جا حساس می شود که برخی از ساده لوحان یا ساده فریبان، چنین تصور یا القا می کنند که رفتار شخصیت اصلی در گرو رفتار آن شخصیت حاشیه ای است.
اگر سخن عشق، شنیدنی است و عاشق قداستی دارد، بی معشوق چگونه می توان عشقبازی کرد ؟ عاشقان همه هیچند و نه هیچ که مانند میلیونها انسان دیگر به امور خویش مشغولند و در حصار زندگی خویش محصور بی معشوق، عاشق در مدفن خویش مدفون است و از یادها مهجور. او بی مدد معشوق از یادها می رود و به گستره ای فراتر از زمان و مکان محدود خویش راه نمی یابد. احمد که علاقه ای فراتر از فرزند به پدر، نسبت به امام داشت، چنان محو در عشق مراد خویش بود که جداکردنش از معشوق ممکن نبود. او منشا چنان خدماتی شد که اگر بخواهیم رد پای آنها را بیابیم، باید لابلای سطور سفید زندگی امام (ره) را بکاویم. کلید گنج «همه یا هیچ بودن» وی را باید در زندگی امام (ره) ، یاران، کارگزاران و دشمنانش جستجو کنیم.
زمانه به زبان و رمز و راز می گوید که او را دوباره برای امام امت از نو زاده است. وقتی فرزند اول امام در سال 1356 به شهادت رسید و امام از چنان بصیرتی برخوردار بود که شهادت وی را لطف خفیه معبود نامید، به پاس این خوب دیدن، خداوند، فرزند دومش را در کنار وی آورد ودر او نیروئی تازه دمید تا دستیاری هوشیار برای کاری بس بزرگ باشد و در جوانی (32 سالگی) پس از شهادت برادر، تولدی دیگر بیابد.
عمر هر انسانی دو طول دارد. طولی که بین دو تاریخ تولد و مرگ به راحتی قابل اندازه گیری است و طولی که پس از مرگ هم تا افقی ناپیدا امتداد می یابد و چنین طولی، از عرض و عمق زندگی منشأ می گیرد. طول عمر تولید گران اندیشه تا زمانی که آن اندیشه، جاری است، همچنان ادامه دارد، اما خدمتگزاران بشر فقط در میان اندیشه ورزان، کاشفان،مخترعان وعالمان علوم نیستند.
چه بسا یک عمل به ظاهر ناچیز در حساس ترین شرایط، سرنوشت یک ملت را تعیین کند و ارزش آن عمل وقتی با درجه خلوص کامل توامان باشد، از تولیدات بسیاری از تولیدگران اندیشه افزون گردد. آنان که این معنا را دریافته اند، به راحتی می توانند ادراک کنندکه چرا ثواب یک ضربت علی (ع) در روز خندق از عبادات تمام جن و انس برتر است، زیرا رمز جاودانگی اعمال، اخلاص است.
و اما اخلاص بدون کسب مکارم اخلاق، سطحی نازل دارد. شناخت درجه خلوص نیت و پاکی عمل، پس از شناخت زمان و موقعیت و شرایط ممکن می گردد. کسانی توفیق می یابند که از جوهر اخلاق کریمه در جان خویش جواهر بسازند تا وظایف خود را در پیچیدگیهای جاری زمانه گم نکنند. مرد مخلص نمی تواند اخلاق را دور بزند، نمی تواند هنر را نشناسند و نمی تواند از عقل فاصله گیرد و نیز نمی تواند عالم نباشد. گوئی از ترکیب اخلاق، عقلانیت، علم، هنر،آگاهی و تیزبینی، معرفتی حاصل می شود که جهت گیری آن به سوی عشق است و وقتی عشق آمد، ناخالصی ها فرو می ریزد و اخلاص، خود را نشان می دهد. آنها که با یادگار امام (ره) از نزدیک آشنا بودند، در وصف تیزبینی، موقعیت شناسی، توان فراگیری، عقلانیت وهوشیاری او بسیار گفته اند، اما بیش از همه، آنچه جلای بیشتر دارد، اخلاق و اخلاص وی بوده است. اخلاق و اخلاص او نه از سر دلباختگی هوس آلود به سیاست وموقعیت اجتماعی که از سر شناخت عمق یک نهضت فکری، فرهنگی و عرفانی بود که در قامت یک اندیشه سیاسی ظهور می یافت.
خالصانه و بی ریا کمر خدمت در جهت اهداف پدر بستن، بیش از اینکه در رابطه پدر و فرزندی و علاقه حاصل از آن معنا یابد. در این ارتباط معنا می یافت که نسبت پدر و فرزندی باعث شد که رهبر خویش را در خلوت وجلوت ببیند و هیمه عشقی که در کومه جانش نشسته بود، شعله ور گردد و عشقش به پدر نه فقط از حیث آنکه از صلب او آمده، بلکه از آن جهت که اخلاق پدر را در همه حالات، کریمانه و مخلصانه می دید، به اخلاص نزدیکش می کرد. چنین است که طول وعرض و عمق عمر او به میزان اخلاصش گستردگی و عمق دارد. در حقیقت او مردی بسیار تأثیر گذار بوده است، اما آثار به جا مانده از او را بیشتر باید در خلوصش برای خدمتگزاری جستجو کرد.
طول حیات مرحوم یادگار امام 49 زمستان و 48 بهار بود، اما طول دوم، هنوز ادامه دارد، زیرا عرض وعمقش، طول دوم را ممتد ساخته وممکن است عدد بهارهای آن از عدد زمستانهایش بیشتر گردد یا خزان و زمستانی نبیند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران ش17
«احمد» در 24 اسفند 1324 چشم به جهان گشود و پدر چنین نامی بر او نهاد. 49سال بعد، در 25 اسفند 1373 در حالی که مردم، او را «یادگار امام» لقب داده بودند، چشم از جهان فروبست. او برای کسی که چنین نامی را بر او نهاد، همواره با همان نام اولیه، بدون هر لقب و پسوندی و پیشوندی، احمد ماند. در نامه های خصوصی، واژه «عزیزم» به دنبال نامش می آمد، ولی شگفت آنکه در خطابهای رسمی، احمد فقط احمد بود. اگر چه ارادتمندانش به او لقبهائی دادند، اما لقبی که امام برای او برگزید، پرمعناترین بود. در خطابهای امام، احمد با هیچ واژه ای در نیامیخت ونامش، همچنان صاف وصمیمی ماند. مردم ما نیز این صمیمیت را آن گونه که باید و شاید، دریافتند و واژه یادگار نیز نشان داد که آنان زبان رمز را نیک می شناسند. سخن گزافی نیست این سخن که اگر احمد در پرحادثه ترین فصل تاریخ کشور ما جایگاهی والا یافت و «یادگار » لقب گرفت، بی تردید این همه را به سبب انتساب به امام کسب کرد که اگر امام نبود، یادگار نیز نبود، همچنان که بی خورشید، ماه را نوری و پرتوی نیست.
احمد را از روزنه ای دیگر نیز می توان دید. شخصیت چند وجهی او بی تردید آمیزه حیرت انگیزی از تضادهائی است که در پرتو امام، هماهنگی دلپذیری را در مقابل دیدگان تماشاگر خود کرده به عادتها و بیگانه با خرق عادتها می گشاید. او گاه همچون خدمتکاری، ساده ترین امور را انجام می دهد. گاه در نقش یک منشی، رابط امام و دیگران می شود. گاه مثل یک نگهبان از جان محبوبش مراقبت می کند. گاه در کسوت یک پرستار ظاهر می شود ودارو در دهان پدر می گذارد. گاه در نقش یک شاگرد تیزهوش در برابر استاد و مراد خویش می نشیند و او را بر سر ذوق می آورد. گاه سفیر پیامهای خصوصی است و گاه مشاوری است امین و آگاه. گاه همسخن و همدرد پدر است و گاه مریدی که چشم بر هم می نهد تا مبادا گزندی، خاطر مرادرش را مشوش سازد. نگاهش پیوسته نگران قامت بلندو پرواز رفیع اوست. از کلامش دلگرم می شود و جانش از جرعه های مهر او سیراب. از این سو در عالم خیال اگر امام را از تاریخ جهان بر داریم، احمد در انبوه انسانهائی که هر یک نقشی را ایفا می کردند،گم می شود و دیگر یادگار نخواهد بود و از آن سو اگر احمد را از امام بگیریم، این سئوال ناگزیر مطرح می شود که امام بی احمد چه می کرد؟ شاید ظریفان این گونه پاسخ دهند که خداوندی که امام خمینی را رهبر امت می کند، در نبود احمد، کسانی را می فرستاد تا بارهائی را که او یکتنه بر دوش کشید، بردارند. آنگاه آنان یادگارهای امام می شدند. همواره چنین بوده است که گاهی برخی از شخصیتها همه و هیچ می شوند. همه از آن روز که دستیار مراد خویشند و همه کاره اند و نمی شود که نباشند و گاه نقش آنان تا بدان جا حساس می شود که برخی از ساده لوحان یا ساده فریبان، چنین تصور یا القا می کنند که رفتار شخصیت اصلی در گرو رفتار آن شخصیت حاشیه ای است.
اگر سخن عشق، شنیدنی است و عاشق قداستی دارد، بی معشوق چگونه می توان عشقبازی کرد ؟ عاشقان همه هیچند و نه هیچ که مانند میلیونها انسان دیگر به امور خویش مشغولند و در حصار زندگی خویش محصور بی معشوق، عاشق در مدفن خویش مدفون است و از یادها مهجور. او بی مدد معشوق از یادها می رود و به گستره ای فراتر از زمان و مکان محدود خویش راه نمی یابد. احمد که علاقه ای فراتر از فرزند به پدر، نسبت به امام داشت، چنان محو در عشق مراد خویش بود که جداکردنش از معشوق ممکن نبود. او منشا چنان خدماتی شد که اگر بخواهیم رد پای آنها را بیابیم، باید لابلای سطور سفید زندگی امام (ره) را بکاویم. کلید گنج «همه یا هیچ بودن» وی را باید در زندگی امام (ره) ، یاران، کارگزاران و دشمنانش جستجو کنیم.
زمانه به زبان و رمز و راز می گوید که او را دوباره برای امام امت از نو زاده است. وقتی فرزند اول امام در سال 1356 به شهادت رسید و امام از چنان بصیرتی برخوردار بود که شهادت وی را لطف خفیه معبود نامید، به پاس این خوب دیدن، خداوند، فرزند دومش را در کنار وی آورد ودر او نیروئی تازه دمید تا دستیاری هوشیار برای کاری بس بزرگ باشد و در جوانی (32 سالگی) پس از شهادت برادر، تولدی دیگر بیابد.
عمر هر انسانی دو طول دارد. طولی که بین دو تاریخ تولد و مرگ به راحتی قابل اندازه گیری است و طولی که پس از مرگ هم تا افقی ناپیدا امتداد می یابد و چنین طولی، از عرض و عمق زندگی منشأ می گیرد. طول عمر تولید گران اندیشه تا زمانی که آن اندیشه، جاری است، همچنان ادامه دارد، اما خدمتگزاران بشر فقط در میان اندیشه ورزان، کاشفان،مخترعان وعالمان علوم نیستند.
چه بسا یک عمل به ظاهر ناچیز در حساس ترین شرایط، سرنوشت یک ملت را تعیین کند و ارزش آن عمل وقتی با درجه خلوص کامل توامان باشد، از تولیدات بسیاری از تولیدگران اندیشه افزون گردد. آنان که این معنا را دریافته اند، به راحتی می توانند ادراک کنندکه چرا ثواب یک ضربت علی (ع) در روز خندق از عبادات تمام جن و انس برتر است، زیرا رمز جاودانگی اعمال، اخلاص است.
و اما اخلاص بدون کسب مکارم اخلاق، سطحی نازل دارد. شناخت درجه خلوص نیت و پاکی عمل، پس از شناخت زمان و موقعیت و شرایط ممکن می گردد. کسانی توفیق می یابند که از جوهر اخلاق کریمه در جان خویش جواهر بسازند تا وظایف خود را در پیچیدگیهای جاری زمانه گم نکنند. مرد مخلص نمی تواند اخلاق را دور بزند، نمی تواند هنر را نشناسند و نمی تواند از عقل فاصله گیرد و نیز نمی تواند عالم نباشد. گوئی از ترکیب اخلاق، عقلانیت، علم، هنر،آگاهی و تیزبینی، معرفتی حاصل می شود که جهت گیری آن به سوی عشق است و وقتی عشق آمد، ناخالصی ها فرو می ریزد و اخلاص، خود را نشان می دهد. آنها که با یادگار امام (ره) از نزدیک آشنا بودند، در وصف تیزبینی، موقعیت شناسی، توان فراگیری، عقلانیت وهوشیاری او بسیار گفته اند، اما بیش از همه، آنچه جلای بیشتر دارد، اخلاق و اخلاص وی بوده است. اخلاق و اخلاص او نه از سر دلباختگی هوس آلود به سیاست وموقعیت اجتماعی که از سر شناخت عمق یک نهضت فکری، فرهنگی و عرفانی بود که در قامت یک اندیشه سیاسی ظهور می یافت.
خالصانه و بی ریا کمر خدمت در جهت اهداف پدر بستن، بیش از اینکه در رابطه پدر و فرزندی و علاقه حاصل از آن معنا یابد. در این ارتباط معنا می یافت که نسبت پدر و فرزندی باعث شد که رهبر خویش را در خلوت وجلوت ببیند و هیمه عشقی که در کومه جانش نشسته بود، شعله ور گردد و عشقش به پدر نه فقط از حیث آنکه از صلب او آمده، بلکه از آن جهت که اخلاق پدر را در همه حالات، کریمانه و مخلصانه می دید، به اخلاص نزدیکش می کرد. چنین است که طول وعرض و عمق عمر او به میزان اخلاصش گستردگی و عمق دارد. در حقیقت او مردی بسیار تأثیر گذار بوده است، اما آثار به جا مانده از او را بیشتر باید در خلوصش برای خدمتگزاری جستجو کرد.
طول حیات مرحوم یادگار امام 49 زمستان و 48 بهار بود، اما طول دوم، هنوز ادامه دارد، زیرا عرض وعمقش، طول دوم را ممتد ساخته وممکن است عدد بهارهای آن از عدد زمستانهایش بیشتر گردد یا خزان و زمستانی نبیند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران ش17