او در 5 ماهگی طعم تلخ یتمی را چشید
بقیه در ادامه مطلب...
امام خمینی (ره) در سال 1281 شمسی در خمین متولد شد .
طاغوتیان پدرش (آیت الله سید مصطفی موسوی ) را به دلیل حق طلبی در برابر زورگوئیهایشان در مسیر خمین به اراک به شهادت رساندند.
او در 5 ماهگی طعم تلخ یتمی را چشید و با مفهوم شهادت و با آیه شریفه ولاتحسبن الذین قتلو فی سبیل الله سال ها زندگی کرد و درس ها آموخت .
از آن پس تربیت آن کودک بزرگ منش تنها بر عهده مادر مومنه اش هاجر خانم که از خاندان علم و تقوا و از نوادگان مـرحـوم آیـه الـلـه خـوانسـارى ( صاحب زبـده التصانیف ) بوده است و همچنیـن نزد عمه مـکـرمه اش ( صاحبـه خانم ) که بانـویى شجاع و حقجـو بـود انجام پذرفت .
او کودکی باهوش و دارای قامتی رشید و با جست و خیز زیاد سرآمد همبازی های خود بود.
امام خمینی (ره) ، تحصیلات خویش را از هفت سالگی آغاز کرد ، عمه اش صاحبه خانم در سال ۱۳۲۷ ه. ق. او را به مکتب خانه ملا ابوالقاسم بهشتی سپرد تا گامهای نخستین در راه آموختن علم را به کمک او بردارد. مکتب خانه ملا ابوالقاسم در کوچه پشت مسجد جامع قرار داشت
اما باز تقدیر الهی بر این بود در سـن 15 سالگى از نعمت وجـود آن دو عزیز ( مادر و عمه ) نیز محـروم گـردید و فصل جدیدی از زندگی را که مقدمه آن محرمیت از نعمت ارزشمند پدر و مادر است را آغاز کرد .
دوران تحصیلات ابتدائی ایشان از همان کودکی با بهره گیری از هوش سرشار آن کودک بزرگ فکر در خمین سپری شد و قسمتی از معارف متداول روز و علوم مقدماتی حوزه های دینی ، از جمله ادبیات عرب ، منطق ، فقه و اصول را نزد معلمین و علمای منطقه خمین گذراند .
سپس در سن 17 سالگی برای ادامه تحصیلات خود راهی اراک شد .
دوران کودکی و نوجوانی روح الله در موجی از ناامنی و حملات مکرر لرها و اشرار به خمین و روستاهای اطراف سپری شد. در سال های 1330 و 1331 قمری هجوم لرهای زلکی به روستاهای کمره، سلطان آباد (اراک) و گلپایگان، امنیت ولایت عراق عجم را سخت به مخاطره افکنده بود. مقابله ی ژاندارمهای دولتی نیز کاری از پیش نبرد و تلگراف های پی در پی مردم به تهران نیز سودی نبخشید. با شروع جنگ جهانی، منطقه بیش از پیش ناامن گردید. 1336 قمری علی قلی خان زلکی علم طغیان برافراشت و نواحی گلپایگان را غارت کرد. همزمان رجبعلی خان نیز در حدود اراک یاغی شد و به غارت خوانسار و کمره پرداخت. در سال های بعد نیز این تاخت و تازها گاه و بیگاه ادامه داشت.
در چنین اوضاع آشفته ای که نه دولت مرکزی و نه نیروهای دولتی محلی قادر به جلوگیری از هجوم لرها و اشرار نبودند، مردم چاره ای نداشتند جز آنکه خود به دفاع برخیزند. مردم خمین نیز مانند مردم سایر شهرها و بخش ها با ایجاد استحکامات و سنگر بندی به درگیریی شرکت داشتند. امام نیز که در آن زمان نوجوانی بود، خاطرات آن روزهای حساس و پرمخاطره را که خود در آنها حضور داشت به خوبی به خاطر داشت و در سخنرانی های خود به مناسبتی به آنها اشاره نمود:
"من از بچگی در جنگ بودم...، مورد هجوم زلقی (زلکی)ها بودیم، مورد هجوم رجبعلی ها بودیم، و خودمان تفنگ داشتیم و من در عین حالی که تقریباً شاید اوایل بلوغم بود، بچه بودم، در این سنگرهایی که بسته بودند در محل و اینها می خواستند هجوم کنند و غارت کنند، آنجا می رفتیم، سنگرها را سرکشی می کردیم."
"ما در همان محلی بودیم، یعنی خمین که بودیم، سنگربندی می کردیم. من هم تفنگ داشتم. منتها من بچه بودم، به اندازه بچگیم- بچه شانزده ساله- تفنگ دستمان بود و تعلیم و تعلّم تفنگ هم می کردیم...، سنگر می رفتیم و با این اشراری که بودند و حمله می کردند و می خواستند بگیرند و چه بکنند {مقابله می کردیم}... دیگر دولت مرکزی قدرت نداشت و هرج و مرج بود... یک دفعه هم یک محله خمین را گرفتند و مردم با آنها معاوضه کردند و تفنگ دست گرفتند. ما هم جزو آنها بودیم".
منبع : پرتال پژوهشی و اطلاع رسانی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)